غزل : پایان انتظار از محمود سیف
***پایان غیبت***
غریب آشنا دیدی چه کردیم ؟
همه مست و خراب تخته نردیم
ز غیبت ، گر رسد پایان غیبت
گمان دارم به ظاهر هم چو مردیم
از آن ترسم که چون مظلوم زهرا
به وقت یاریت بیگانه گردیم
گل نرگس چو جدت شاه مردان
بدان درمان تویی ما جمله دردیم
تو گرما بخش و خورشیدی ، دریغا
که ما در بی وفایی کوه بردیم
یدالله با جماعت هست هر دم
ولی افسوس ، ما تنها و فردیم
بیا ، ای نور، روشن کن جهان را
منور کن قلوب ما ، که سردیم
بیا ، تا از فرج فجری بسازیم
همین حالا که رخ چون برگ زردیم
بیا ای وارث سیف ولایت
که دین و دل همه پر خاک و گردیم
محمود سیف_ 11اردیبهشت 97